نقد و بررسی

12 صحنه تکان‌دهنده و خشن در مینی سریال جوخه برادران

«جوخه برادران» یکی از نخستین مجموعه‌هایی بود که فاصله‌ی میان تلویزیون و سینما را از میان برداشت. این سریال، ادامه‌دهنده‌ی راه فیلم «نجات سرباز رایان» ساخته‌ی استیون اسپیلبرگ بود و دست‌کم از نظر شخصیت‌پردازی و روایت، از آن پیشی گرفت.

البته هیچ صحنه‌ای در «جوخه برادران» به اندازه‌ی سکانس تکان‌دهنده‌ی ساحل اوماها در فیلم اسپیلبرگ، وحشتناک و دگرگون‌کننده نیست؛ اما این مینی‌سریال ۱۰ قسمتی HBO همچنان روایتی قدرتمند و طوفانی از جنگ جهانی دوم ارائه می‌دهد که پر از لحظات غم‌انگیز و بی‌رحمانه است.

این سریال بر اساس کتاب غیرداستانیِ استیون امبروز ساخته شده و «کمپانی ایزی» از لشکر ۱۰۱ هوابرد را در مسیر خود از نرماندی، بلژیک، هلند و در نهایت عمق خاک آلمان دنبال می‌کند. هرچند تعداد زیاد شخصیت‌ها تمرکز انسانی داستان را تا حدی کم‌رنگ می‌کند، اما شخصیت‌هایی مانند سرگرد ریچارد وینترز (دیمین لوئیس) و سروان لوئیس نیکسون (ران لیوینگستون) نقش محوری دارند.

این مردان و همرزمانشان خیلی زود سخت‌جان و جنگ‌دیده می‌شوند و در مزارع، جنگل‌ها و شهرها با دشمن روبه‌رو می‌گردند. «جوخه برادران» این درگیری‌ها را با شباهت‌های آشکار به «نجات سرباز رایان» به تصویر می‌کشد و از سبک تصویربرداری تند و گزنده‌ی یانوش کامینسکی الهام می‌گیرد.

از پرچین‌های نرماندی تا جنگل‌های بلژیک و تپه‌های آرام باواریا، در ادامه ۱۲ لحظه‌ی بی‌رحمانه‌ی سریال «جوخه برادران» را مرور می‌کنیم.


نبرد در میان پرچین‌ها

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 1

در قسمت سوم با عنوان «کارنتان»، کمپانی ایزی در حاشیه‌ی شهر مستقر بوده و برای حمله آماده می‌شود. درست زمانی که قصد پیشروی دارند، زیر آتش خمپاره‌های دشمن قرار می‌گیرند و مجبور به عقب‌نشینی به گودال‌ها و پوشش گیاهی اطراف می‌شوند. آن‌ها با اسلحه‌های ام۱ گَرَند و تیربار براونینگ پاسخ می‌دهند، اما شدت جنگ به حدی وحشیانه است که یکی از سربازان دچار فروپاشی کامل می‌شود.

با ورود واحدهای زرهی و شلیک گلوله‌های توپ، شدت نبرد بیشتر شده و در هر دو طرف، سربازان یکی پس از دیگری با اصابت ترکش یا گلوله سقوط می‌کنند. حتی سربازی زیر شنی تانک له می‌شود.

جنگ به خیابان‌های کارنتان کشیده می‌شود؛ جایی که تیربارهای مخوف MG42 آتش سنگینی بر نیروهای آمریکایی می‌ریزند. در میانه‌ی این هرج‌ومرج، جوزف لیبگات لحظه‌ای مکث می‌کند تا همرزمِ به‌شدت مجروح خود را آرام کند؛ صحنه‌ای که در دل خشونت، رنگی از انسانیت دارد.


مرگ جولیان در باستون

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 2

جولیان، دوست صمیمی «بیب»، در جنگل‌های یخ‌زده‌ی باستون با شلیک یک تک‌تیرانداز از ناحیه‌ی گلو هدف قرار می‌گیرد. زخمش به‌شدت عمیق و خون‌آلود است و بیب، که چند قدم بیشتر با او فاصله ندارد، به‌خاطر آتش سنگین دشمن قادر به کمک کردن نیست. تلاش هم‌رزمان برای رسیدن به او بی‌نتیجه می‌ماند. پیش از آنکه آتش دشمن قطع شود، جولیان جان می‌دهد؛ واقعیتی تلخ که هزاران جوان در جنگ جهانی دوم تجربه کردند.


آزادسازی اردوگاه کار اجباری

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 3

وقتی کمپانی ایزی به سمت جنوب پیشروی می‌کند و وارد باواریا می‌شود، با منظره‌ای روبه‌رو می‌شود که حتی تجربه‌ی تلخ جنگ هم آن‌ها را برایش آماده نکرده است. نخست دود غلیظی را می‌بینند، سپس حصارهای بلند و پناهگاه‌هایی که از آن‌ها انسان‌هایی لاغر و استخوانی بیرون می‌آیند، قربانیان اردوگاه «کافرنیک IV»، زیرمجموعه‌ای از داخائو.

صحنه‌ی آزادسازی این اردوگاه از تأثیرگذارترین لحظات سریال است. برخی زندانیان، ناباورانه به چهره‌ی آزادکنندگانشان خیره می‌شوند، برخی فرو می‌ریزند و گریه می‌کنند و برخی حتی توان راه رفتن ندارند. اجساد بسیاری نیز روی زمین پراکنده‌اند. ارتش آمریکا قانون نظامی اعلام کرده و مردم محلی که ادعا می‌کنند از وجود اردوگاه بی‌خبر بوده‌اند را مجبور می‌کند اجساد را دفن کنند.


سرگرد وینترز یک جوان غیرمسلح را می‌کشد

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 4

سرگرد ریچارد وینترز فرمانده‌ای منضبط، شجاع و الگوست، اما حتی او هم در مه جنگ دچار خطا می‌شود. هنگام یورشی شجاعانه به سوی یک گروهان آلمانی، نخستین سربازی که با او روبه‌رو می‌شود نوجوانی غیرمسلح است که دست‌هایش را بالا برده؛ اما وینترز در لحظه‌ای عجولانه او را می‌کشد. این صحنه در ازدحام نبرد به‌راحتی فراموش می‌شود، اما وینترز آن را فراموش نمی‌کند و در دوران استراحت در پاریس، خاطره‌ی آن خطا ذهنش را رها نمی‌کند.


حادثه‌ی تیراندازی به فِردریک هایلیگر

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 5

در قسمت پنجم «تقاطع‌ها»، فِردریک «موس» هایلیگر همراه وینترز در حال قدم زدن است که ناگهان از تاریکی فرمانی شنیده می‌شود و رگباری از گلوله‌ها به قفسه‌ی سینه‌اش برخورد می‌کند. این یک حادثه‌ی «آتش خودی» است؛ نتیجه‌ی ترس، استرس، و اعصاب فرسوده‌ی سربازان. هایلیگر با حالتی وخیم به بیمارستان منتقل می‌شود. با وجود جراحات شدید، او بعدها با پیوند پوست و اعصاب جان سالم به در برد و تا سال ۲۰۰۱ زنده بود.


مرگ «ماک» و «پنکالا» در حمله‌ی توپخانه‌ای

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 6

در «نقطه‌ی شکست»، کمپانی ایزی زیر آتش بی‌پایان توپخانه‌ی آلمان در نزدیکی روستای فوی قرار دارد. گلوله‌ها درختان را می‌شکافند و خاک و خون را در هم می‌آمیزند. در یکی از شب‌ها، ماک و پنکالا مشغول گفتگو با جرج لوز هستند که ناگهان گلوله‌ای دقیقاً روی جان‌پناهشان فرود می‌آید و آن‌ها در لحظه ناپدید می‌شوند. صحنه‌ای تکان‌دهنده و دردناک.


خروج کنترل فلوید کراوِر

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 7

در قسمت پایانی، با وجود پایان جنگ، آتش خشونت هنوز در دل برخی سربازان زبانه می‌کشد. فلوید کراور که تعادل روانی خود را از دست داده، چند آلمانی و یک افسر بریتانیایی را می‌کشد. گروهبان گِرَنت که او را دنبال می‌کند، خطر را دست‌کم می‌گیرد و با شلیک ناگهانی کراور نقش زمین می‌شود. به طرز شگفت‌انگیزی، گِرَنتِ واقعی از این جراحت جان سالم به در برد.


سروان اسپیرز به اسیران آلمانی سیگار می‌دهد و سپس می‌کشد

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 8

شهرت واقعی رونالد اسپیرز همیشه آمیخته با شایعاتی درباره‌ی کشتن اسیران جنگی بوده است. در قسمت دوم، اسپیرز به گروهی از اسیران آلمانی سیگار تعارف می‌کند، اما چند لحظه بعد صدای رگبار تفنگ تامسون او شنیده می‌شود. ما صحنه‌ی قتل را نمی‌بینیم؛ فقط چهره‌ی مبهوت دونالد مالارکی را می‌بینیم—گویی ما هم مانند سربازان، تنها شنونده‌ی شایعات هستیم.


مرگ یوجین جکسون

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 9

در حمله به روستای هاگنائو، جکسون نارنجکی به داخل ساختمان می‌اندازد اما هنگام ورود، نارنجک پیش از موعد منفجر می‌شود و صورت و گردنش را درهم می‌درد. او را زیر باران گلوله به عقب منتقل می‌کنند، اما هرج‌ومرج مانع رسیدگی درست می‌شود. دقایقی بعد، پیش از رسیدن کمک واقعی، جان می‌دهد. داستانی تلخ و اسراف‌آمیز از بی‌رحمی جنگ.


تسخیر فوی

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 10

نبرد فوی تنها حملات توپخانه‌ای نبود؛ کمپانی ایزی باید با حمله‌ی مستقیم روستا را می‌گرفت و این کار را زیر فرماندهیِ ضعیفِ ستوان دایک انجام داد. او در میانه‌ی آتش سنگین، از ترس فلج می‌شود. وینترز مجبور می‌شود اسپیرز را برای فرماندهی بفرستد و اسپیرز با جسارتی حیرت‌انگیز میدان را درمی‌نوردد. نبرد با سقوط روستا پایان می‌یابد، اما لحظاتی بعد تک‌تیراندازی دو سرباز را هدف قرار می‌دهد تا نشان دهد هیچ پیروزی بدون خون نیست.


اسپیرز در آستانه‌ی اعدام کراور

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 11

کراور که چندین نفر را کشته، پس از اسارت به‌طرز وحشیانه‌ای کتک می‌خورد. اسپیرز وارد می‌شود و فضایی ایجاد می‌شود که گویی همه انتظار دارند او کراور را بکشد. اسپیرز اسلحه‌اش را به سر کراور نزدیک می‌کند، اما در لحظه‌ی آخر منصرف می‌شود تصمیمی تکان‌دهنده که نشان می‌دهد خشونتِ پس از جنگ چه اندازه بی‌قانون و خطرناک است.


لیبگات و قتل احتمالی یک فرمانده‌ی اردوگاه

12 scenes from the mini series Squad of Brothers 12 1

لیبگات که هنوز از مشاهده‌ی اردوگاه داخائو خشمگین است، به خانه‌ی مردی که ظاهراً فرمانده‌ی اردوگاه است یورش می‌برد. وبستر هشدار می‌دهد شاید او بی‌گناه باشد، اما لیبگات تسلیم خشم می‌شود. در نهایت مرد می‌گریزد، اما توسط تیر هم‌رزم لیبگات از پشت هدف قرار می‌گیرد. هیچ‌گاه مشخص نمی‌شود گناهکار بوده یا نه. سریال واقعیت تلخ جنگ را نشان می‌دهد: این‌که حتی سربازان «برنده»، گاهی از مرزهای اخلاقی عبور می‌کنند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا