معرفی 15 انیمیشن برتر کارتون نتورک در دهه 2000 که هنوز هم تماشایی هستند!

کارتون نتورک مسئول تولید برخی از بهترین کارتونهای دهه ۱۹۹۰ بود، اما سلطه این شبکه با ورود به هزاره جدید به پایان نرسید. این کانال بسیاری از آثار دهه قبل را ادامه داد، اما هیجانانگیزتر اینکه، تعداد زیادی از سریالهای انیمیشنی عالی دیگر را نیز برای لذت بردن کودکان در تمام سنین معرفی کرد.
در اینجا برخی از بهترین نمایشهای کارتون نتورک در دهه ۲۰۰۰ آمده که هنوز هم ارزش تماشا دارند، از «نسبتاً عالی» تا «واقعاً عالی» رتبهبندی شدهاند.
خانه پرورشگاه دوستان خیالی (Foster’s Home for Imaginary Friends)
«خانه پرورشگاه دوستان خیالی» ماجراهای گروهی از دوستان خیالی را دنبال میکند که با هم در یک یتیمخانه زندگی میکنند. مک ممکن است برای دوست خیالیاش، بلو، تمام وقت بیش از حد بزرگ باشد، اما او هنوز هم اغلب به دیدن او و تمام همراهان جدیدش میرود.
این نمایش دارای طراحیهای سرگرمکننده و شخصیتهای رنگارنگ زیادی بود، اما همچنین یک نقطه شروع مناسب برای این لیست است، به دلیل آنچه که درباره نوستالژی میگوید. این نمایش از این واقعیت که در نقطهای از زندگی، همه ما باید بزرگ شویم، ابایی ندارد. اما این به طور ذاتی به این معنی نیست که باید آنچه را که در کودکی دوست داشتیم رها کنیم. مک نیاز به این را تشخیص میدهد که بلو همیشه در کنارش نباشد، اما هر روز به دیدن او میرود. مادام فاستر، که خانه را تأسیس کرد، هنوز دوست خیالیاش، آقای هریمن را در کنار خود دارد، و ثابت میکند که هرگز برای رها کردن گذشته بیش از حد پیر نیستید.
این نمایش به خوبی معنای کودک بودن را درک میکند. خوشبختانه، یک نسل کاملاً جدید این درسها را به لطف بازسازی «خانه پرورشگاه دوستان خیالی» که در حال ساخت است، خواهند آموخت. «وقت سرگرمی فاستر برای دوستان خیالی» (Foster’s Funtime for Imaginary Friends) برای کودکان پیشدبستانی طراحی شده است، اما نگران نباشید، بلو هنوز هم حضور خواهد داشت.
مگاس ایکسالآر (Megas XLR)
سریالهای علمی-تخیلی لغو شده زیادی وجود دارند که شایسته فرصت دوم هستند، و صادقانه بگویم، «مگاس ایکسالآر» شایسته حضور در این گفتگو است. تنها ۲۶ قسمت از آن منتشر شد، و این نمایش دارای نوعی پیشفرض بود که میتوانست سالها آن را حفظ کند.
کوپ و جیمی، دو تنبل، به طور تصادفی به یک ربات غولپیکر برمیخورند و کاری را میکنند که ما تصور میکنیم هر کسی از نیوجرسی با دریافت یک مک غولپیکر انجام میدهد: نصب یک ماشین عضلانی به عنوان سر ربات. سپس آنها متوجه میشوند که مک بخشی از یک جنگ بین کهکشانی از آینده دور است و مک به همراه کیوا، که به آنها نحوه استفاده از ربات را آموزش میدهد، و همچنین نیروی بیگانه شرور، گلورفت، به گذشته فرستاده شده است.
این نمایش نوعی کمدی کامل برای کارتون نتورک در آن زمان بود، با توجه به افزایش روزافزون محبوبیت تونامی که به معرفی انیمه به مخاطبان آمریکایی کمک کرد. آنها میتوانستند درک بیشتری از کاری که «مگاس ایکسالآر» انجام میداد، داشته باشند. متأسفانه، رتبهبندی پایین، سرنوشت این سریال را رقم زد و به خاطر مالیات از فهرست خارج شد. به این ترتیب، چشمانداز احیای آن بسیار اندک است، اما اگر بدانید کجا را نگاه کنید، ممکن است بتوانید قسمتها را پیدا کنید.
چاودر (Chowder)
«چاودر» حس نوستالژی کارتونهای تصادفیتر دهه ۹۰ مانند «رن و استیمپی» (Ren & Stimpy) را القا میکند. این نمایش ماجراهای نامناسب چاودر را دنبال میکند، که میخواهد یک آشپز عالی باشد اما اغلب توسط اشتهای خودش منحرف میشود.
این نمایش به بهترین شکل ممکن تصادفی بود و در طول پخش خود از سبکهای مختلفی از جمله خمیر، عروسکها و حتی بخشهای لایو اکشن استفاده کامل میکرد. شوخیهای بچهگانه زیادی وجود داشت، همانطور که با کیمچی، حیوان خانگی چاودر که یک ابر گوز متحرک بود، مشخص است، اما مقدار زیادی احساسات نیز برای ایجاد تعادل وجود داشت. چاودر ممکن است در مشکلات زیادی گرفتار میشد، اما ذاتاً خوشطینت بود و با کمال میل به کیمچی فرصتی برای شروع داده بود، با وجود اینکه هیچکس دیگری دوست نداشت در کنار او باشد.
به نوعی، «چاودر» نمایانگر پایان یک دوره برای کارتون نتورک است. «چاودر» صرفاً علاقهمند به ارائه خنده به هر شکل ممکن بود، در مقابل نمایشهایی مانند «وقت ماجراجویی» (Adventure Time) و «استیون یونیورس» (Steven Universe) در دهه ۲۰۱۰ که بیشتر بر توسعه شخصیت تمرکز داشتند. «چاودر» در بخشهای ۱۱ دقیقهای خندههای آشفته ارائه میداد، و ما نمیتوانیم از این بابت ناراحت باشیم.
کدنام: بچههای محله (Codename: Kids Next Door)
«کدنام: بچههای محله» حس میشود که در آزمایشگاهی ساخته شده تا یک سریال موفق کارتون نتورک در دهه ۲۰۰۰ باشد. پیشفرض آن به طرز تکاندهندهای مؤثر است که تقریباً تعجب میکنید چرا هیچکس قبلاً آن را انجام نداده بود، با تمرکز بر گروهی از کودکان که نقش جاسوسان را برای محافظت از سایر کودکان در برابر نیروهای شیطانی، یعنی دندانپزشکان و معلمهای بدجنس، بر عهده میگیرند.
ماهیت افراطی نمایش و تعداد زیادی از دشمنان به یاد ماندنی، آن را به یک سرگرمی عالی برای تماشای هفتگی تبدیل کرد.
این نمایش انیمیشنی میدانست چگونه تکامل یابد و رشد کند. در حالی که در اوایل پخش خود بسیار قسمت به قسمت بود، «کدنام: بچههای محله» در فصول بعدی همه چیز را به سطح بعدی برد و به گسترش داستان و داشتن خطوط داستانی چند قسمتی پرداخت. سازمان مرکزی با ورود شخصیتهای تکراری بیشتر و یک سلول انشعابی که موجودیت بچههای محله را تهدید میکرد، رشد کرد. این مانند یک گرم کردن برای عادت دادن کودکان به فیلمهای «مأموریت: غیرممکن» (Mission: Impossible) است.
با وجود اینکه نمایش یک فانتزی تمام عیار برای کودکان ارائه میدهد، جوکهای زیادی برای بزرگسالان نیز وجود داشت، از جمله ارجاعاتی به فیلمهایی مانند «نجاتیافتگان» (Deliverance) و «محله چینیها» (Chinatown).
ماجراهای ترسناک بیلی و مندی (The Grim Adventures of Billy & Mandy)
«ماجراهای ترسناک بیلی و مندی» تنها به خاطر قسمتی که «امپراتور خدای تلماسه» را به هجو کشید، شایسته حضور در این لیست است. هجو «محله چینیها» توسط «کدنام: بچههای محله» یک چیز است، و آن نوع شوخیهای پنهانی بسیار رایج است، اما اقتباس از کتابی که حتی بسیاری از بزرگسالان آن را خواندهاند، به طرز خندهداری جالب است. این اثبات قطعی است که ما با یک سریال انیمیشنی پسامدرن سروکار داریم که از عجیب شدن ابایی نداشت.
این نمایشی بود که به رویدادهای آخرالزمانی و وحشت جسمی میپرداخت، اما برای نمایشی درباره دو کودکی که دروگر مرگ را مجبور به دوستی با خود میکنند، ما آن را به هیچ وجه دیگری نمیخواستیم. به لطف تواناییهای گریم، کودکان به انواع تواناییهای ماوراء طبیعی دسترسی پیدا میکنند که معمولاً برای ایجاد جلوههای طنزآمیز به کار میروند. این همچنین در را برای حضور سیل عظیمی از موجودات و هیولاهای مسخره دیگر برای پر کردن این دنیا باز کرد.
این نمایشی است که تا حدودی حس یک یادگار از زمان خود را دارد. تصور اینکه هر شبکهای امروزه اجازه تماشای چنین چیزی را به کودکان بدهد، دشوار است، اما کسانی که در دهه ۲۰۰۰ بزرگ شدند، چنین سانسورهایی برای نگرانی نداشتند.
جانی براوو (Johnny Bravo)
«جانی براوو» قبل از اینکه مردسالاری سمی به یک موضوع بحث محبوب آنلاین تبدیل شود، آن را به زیر کشید. فرمت معمولی هر قسمت این بود که جانی شیفته زن جدیدی میشد و در نهایت پیشرویهایش به ضررش تمام میشد. البته، قسمتهایی هم بود که او با هاکلبری هاوند یا آدام وست وقت میگذراند، اما این سریال عمدتاً نمایشی از این بود که چگونه میتوانید از نظر ظاهری جذاب باشید اما اگر یک احمق متکبر باشید، باز هم نمیتوانید قراری بگذارید.
جانی همیشه مورد تمسخر قرار میگرفت، و این یک سریال دیگر بود که از جوکهای بزرگسالانه زیادی فرار کرد. جانی زنی را که او را «باکره» خطاب میکند، تصحیح میکند، و در یک نقطه، او در حال تماشای یک مجله برهنه دیده میشود. وقتی محور اصلی داستان درباره مردی است که سعی در قرار گذاشتن دارد، دشوار است که چنین حرفهایی را در آن نگنجاند.
به علاوه، «جانی براوو» سهم زیادی در راه اندازی فعالیتهای خلاقانه دیگر داشت. ست مکفارلن و باچ هارتمن کارهای اولیه خود را در این سریال در دهه ۹۰ انجام دادند (البته در دهه ۲۰۰۰ هم عالی بود) و به ترتیب خالق «فمیلی گای» (Family Guy) و «والدین نسبتاً عجیب» (The Fairly Odd Parents) شدند. ای کاش آن فیلم «جانی براوو» با بازی دواین جانسون که در دست ساخت بود، ساخته میشد…
تایتانهای نوجوان (Teen Titans)
برای روشن شدن، ما درباره سریال اصلی «تایتانهای نوجوان» صحبت میکنیم و نه «تایتانهای نوجوان به پیش!» (Teen Titans Go!) که سالها بعد ظاهر شد. نمایش اصلی یک افزودنی ارزشمند به پانتئون انیمیشنی دیسی در کنار آثاری مانند «بتمن: سریال انیمیشنی» (Batman: The Animated Series) و «لیگ عدالت» (Justice League) بود.
با این حال، بیشتر شبیه یک پله طبیعی برای سرمایهگذاری کودکان خردسال در داستانگویی ابرقهرمانی بود. این سریال احمقانهتر بود، اغلب با انیمیشنی بسیار اغراقآمیزتر در مقایسه با آنچه ممکن است در چیزی مانند «بتمن فراسوی» (Batman Beyond) دیده شود، اما از احساسات کم نمیگذاشت.
«تایتانهای نوجوان» به موضوعات مهمی مانند تبعیض نژادی و مشکلات روانی پرداخت. کل خط داستانی ترا، که به وضوح در فصل ۲ برجسته شده بود، یکی از سوءاستفاده و در نهایت مرگ است. اما این نمایش میدانست چگونه لحظات سبکتر خود را با خطوط داستانی تاریکتر متعادل کند، به طوری که یک لحن هرگز احساس نمیشد دیگری را تحتالشعاع قرار میدهد. این نسخه از تایتانها برای فیلم ۲۰۱۹ «تایتانهای نوجوان به پیش! در مقابل تایتانهای نوجوان» (Teen Titans Go! vs. Teen Titans) بازگشت، با توجه به اینکه چندجهانی در آن زمان بسیار پرطرفدار بود، اما ما همیشه آرزو خواهیم کرد که حداقل یک فصل دیگر برای تکمیل همه چیز وجود داشت.
آزمایشگاه دکستر (Dexter’s Laboratory)
«آزمایشگاه دکستر» در دهه ۹۰ نام خود را بر سر زبانها انداخت، اما به موفقیت خود در هزاره جدید نیز ادامه داد. تغییر در سبک انیمیشن در قسمتهای بعدی ممکن است برخی را از آن دور کرده باشد، اما خلاقیت همچنان با دکستر در ساخت انواع اختراعات عجیب و غریب به نمایش گذاشته میشد. گاهی اوقات آنها او را به دردسر میاندازند؛ گاهی اوقات به او در رفع مشکل کمک میکنند. اما تماشای آن همیشه سرگرمکننده است.
«آزمایشگاه دکستر» واقعاً یک نقطه عطف برای کارتون نتورک بود. این نمایشی بود که ثابت کرد این شبکه ارزش توجه دارد، و این تا حد زیادی به خاطر تأکید شدید خالق آن، گندی تارتاکوفسکی، بر سبک بصری نمایش است. «آزمایشگاه دکستر» مملو از ارجاعات به سم ریمی است (نقطه اتکایی که در هر کارتونی پیدا نمیکنید)، و داستانها عمدتاً در ابتدا شکل میگرفتند.
باچ هارتمن، که مدتی روی این نمایش کار میکرد، در مصاحبهای با سیفای وایر (Syfy Wire) اشاره کرد: «به جای نوشتن یک فیلمنامه و سپس تحویل آن به یک هنرمند داستاننویس، آنها یک پیشفرض کوتاه به شما میدادند و میگفتند که کل آن را داستاننویسی کنید.» گاهی اوقات، دیالوگها در این شوخیهای بصری بیشتر نادیده گرفته میشدند و در نتیجه یک ضیافت بصری ایجاد میکردند.
جنگهای ستارهای: جنگهای کلون (Star Wars: The Clone Wars)
سهگانه پیشدرآمد «جنگهای ستارهای» چیزهای زیادی برای دلخواستن باقی گذاشت، اما حداقل به ما چند کارتون خوب داد. این کار در سال ۲۰۰۳ با سریال «جنگهای کلون» گندی تارتاکوفسکی آغاز شد که وقایع بین «حمله کلونها» (Attack of the Clones) و «انتقام سیت» (Revenge of the Sith) را به تصویر میکشد. این سریال در کلیت رسانههای «جنگهای ستارهای» نادیده گرفته میشود، بنابراین قطعاً ارزش یک نامبردن افتخاری را در اینجا دارد. با این حال، جایگاه واقعی به «جنگهای ستارهای: جنگهای کلون» تعلق دارد، که در سال ۲۰۰۸ برای بسط بیشتر داستان پیشدرآمد آغاز شد.
این نمایش که توسط جورج لوکاس با نظارت دقیق دیو فیلونی ساخته شده، مسئول شکلگیری آینده «جنگهای ستارهای» در تلویزیون است. برای شروع، شخصیتهای متعددی را معرفی کرد که از آن زمان به چهرههای مجازی این فرانچایز تبدیل شدهاند، مانند آسوکا تانو و بو-کاتان کرایز. تماشای «جنگهای کلون» تا حدودی سهگانه پیشدرآمد را نجات میدهد و به شخصیتهایی که در فیلمها کمی سطحی به نظر میرسیدند، عمق میبخشد. این سریال به شدت نشان میدهد که برای برخی داستانها، تلویزیون اپیزودیک واقعاً بهترین رسانه است.
دختران قدرت (The Powerpuff Girls)
به یاد دارید زمانی که شبکه CW سعی کرد یک بازسازی لایو اکشن از «دختران قدرت» بسازد؟ آن عجیب بود، مخصوصاً با توجه به اینکه سریال انیمیشنی اصلی هر آنچه را که میتوانستید بخواهید داشت و مفهوم خود را بینقص اجرا میکرد.
این یکی دیگر از سریالهای کارتون نتورک است که در دهه ۹۰ به نمایش درآمد اما با توجه به اینکه تا دهه جدید نیز ادامه یافت، قرار دادن آن در لیست دهه ۲۰۰۰ مناسب به نظر میرسد. تعداد کمی از کارتونها در این دوران به اندازه «دختران قدرت» پویا بودند، با رنگهای روشن و صحنههای اکشن زنده. شوخی نمیکنم، لحظاتی وجود داشت که یکی از دختران به یک شرور مشت یا لگد میزد و سپس اسپری خون و دندان از آنها بیرون میریخت. این چیزهای زننده بود و چیزی که بسیاری از کارتونهای دیگر نمیتوانستند از آن فرار کنند.
اما صحنههای اکشن تنها بخشی از معادله اینجا هستند، زیرا سریال اصلی مملو از بازی با کلمات و طنز بود. دختران قدرت شایسته قرار گرفتن در کنار کیم پوسیبل به عنوان قهرمانان اکشن زن قوی دهه ۲۰۰۰ هستند که نشان دادند دختران میتوانند به همان اندازه هر پسری اشرار را کتک بزنند.
کورج، سگ ترسو (Courage the Cowardly Dog)
یک پیام دلگرمکننده در هسته «کورج، سگ ترسو» وجود داشت. «ترسو» درست در عنوان آن آمده است، اما کورج هرگز اجازه نداد ترسش مانع از محافظت از افرادی شود که دوستشان داشت، که در این مورد تقریباً فقط موریل بود.
این نمایش کم و بیش فرمت «هیولای هفته» را داشت که کورج، به همراه موریل و همسرش ایوستاس، با موجودی جدید و عجیب روبرو میشدند. گاهی اوقات، اینها نیروهای پلید خالص بودند، مانند کتز که از آزار و اذیت کورج و هر کسی که با او در تماس بود، لذت بیمارگونهای میبرد. اما کارتون همچنین نشان داد که هر چیزی که در ابتدا ترسناک به نظر میرسد، قصد آزار شما را ندارد.
بسیاری از کارتونهای دهه ۲۰۰۰ دارای تصاویر تاریک بودند، مانند «بیلی و مندی» و «ایندر زیم» (Invader Zim). آنچه «کورج» را متمایز میکرد این بود که از تاریک شدن با هیولاها یا مضامین خود نمیترسید، اما در آن قلب واقعی وجود داشت. مهمتر از آن، آموزش میداد که گاهی اوقات هیچ شرمی در ترسیدن وجود ندارد. این چیزی است که ما را انسان… یا سگ میکند.
بن ۱۰ (Ben 10)
کودکی که به قدرتی عظیم دست مییابد و از آن برای مبارزه با نیروهای شیطانی استفاده میکند، یک قلمروی شناختهشده برای انیمیشن کودکان است. قطعاً کمبود نمایشهای ابرقهرمانی وجود ندارد، اما آنچه «بن ۱۰» را متمایز کرد، چگونگی واقعی جلوه دادن نمایشی درباره یک ۱۰ ساله است که به بیگانگان مختلف تبدیل میشود.
برای شروع، بن تنیسون از حمایت پسرعمویش گوئن و عمویش مکس برخوردار است. آنها به همان اندازه بن در نجات روز در طول مبارزات واقعی اهمیت دارند، که به زیبایی به این نکته میرسد که انیمیشن صحنههای مبارزه چقدر عالی بود. و این سریال میدانست چگونه چیزها را جالب نگه دارد، زیرا بن گاهی اوقات میخواست برای مزیت قدرتهایش به نوع خاصی از بیگانه تبدیل شود، اما آمنیتریکس دچار نقص فنی میشد و او را به چیز دیگری تبدیل میکرد. سپس بن باید به نبوغ خود تکیه کند تا بفهمد چگونه در شرایط کمتر از ایدهآل روز را نجات دهد.
اگر نمایشهایی مانند «کورج» کودکان را به وحشت علاقهمند میکرد، پس «بن ۱۰» احتمالاً راه را برای کودکان برای کشف سریالهای علمی-تخیلی و فانتزی بیشتر هموار کرد. داستان عمیق آن تضمین میکند که حتی در هنگام تماشای امروز، چیزهای زیادی برای کاوش وجود دارد. فقط اگر هر یک از اسپینآفها را تماشا کردید، برای تغییرات داستانی زیاد آماده باشید.
لیگ عدالت/لیگ عدالت نامحدود (Justice League/Justice League Unlimited)
اگر به هر مدرکی مبنی بر اینکه «لیگ عدالت» و بعداً «لیگ عدالت نامحدود» چقدر عالی بودند نیاز دارید، به قسمت «برای مردی که همه چیز را دارد» (For the Man Who Has Everything) نگاه کنید. این قسمت بر اساس یکی از داستانهای آلن مور است، و مور اجازه داد نامش در تیتراژ این قسمت آورده شود. او به بدنامی از اقتباس آثارش متنفر است، اما این یکی تأثیرگذار بود و ثابت کرد که خلاقان پشت صحنه، جهان دیسی را به طور کامل درک میکردند.
این نمایشها همچنین میدانستند چگونه به طرز ماهرانهای گروههای عظیم خود را متعادل کنند. هر کسی لحظات درخشش خود را داشت، و با وجود تفاوتهای عمده در شخصیتها، مانند بتمن عبوس که با فلش شوخطبع همراه میشد، هرگز آزاردهنده به نظر نمیرسید. در واقع، این فقط شخصیتپردازی آنها را قویتر میکرد. برخی میتوانند استدلال کنند که این سریالها برخی از بهترین شخصیتپردازیهای این شخصیتها را در هر رسانهای دارند. به ویژه، قسمت «اپیلوگ» (Epilogue) نشان میدهد که بتمن درست قبل از مرگ ایس او را تسلی میدهد، زیرا با وجود اینکه ممکن است تاریک به نظر برسد، بتمن عمیقاً به همه اهمیت میدهد و نمیخواهد کسی به اندازه او آسیبدیده باشد.
اد، اد ان ادی (Ed, Edd n Eddy)
اگر یک چیز وجود داشته باشد که «اد، اد ان ادی» بهتر از هر کارتون دیگری انجام میدهد، طراحی صدا است. موسیقی جازی به طور بینقصی هر صحنه را برجسته میکند و به فضای هرج و مرج که همه کارهای ادس را همراهی میکند، کمک میکند. پس از همه، اکثر قسمتها شامل ادس و سایر بچههای محله (و بعداً مدرسه) در ماجراهای مختلف، معمولاً با محوریت تلاش ادس برای کلاهبرداری از بقیه برای کسب پول توجیبیهای به سختی به دست آمدهشان، بود.
به نوعی، «اد، اد ان ادی» حس جانشین واقعی «سه کلهپوک» (The Three Stooges) را دارد. روان بودن در حرکات آنها و تأکید شدید بر شوخیهای فیزیکی وجود دارد که به تدریج از کارتونها حذف شده است. هر فریم پر از زندگی و انرژی بود. میتوانستید قسمتها را هر چقدر که دوست دارید دوباره تماشا کنید و چیزهای جدیدی برای قدردانی پیدا کنید، مانند یک چهره جدید احمقانه یا اینکه چقدر اوقات افکت صوتی «سابالووا!» پخش میشد. این به سادگی مسری است.
جک سامورایی (Samurai Jack)
«جک سامورایی» احتمالاً چیزی است که اگر آکیرا کوروساوا یک کارتون علمی-تخیلی میساخت، اتفاق میافتاد. جک، یک جنگجو از گذشته، به آینده دور فرستاده میشود جایی که آکو بر همه چیز حکومت میکند. باید گفت که آکو یک شرور فوقالعاده و یک ضدقهرمان کامل برای جک است. او یک کلاهبردار کارتونی است که با طبیعت جدیتر جک در تضاد است، نه کاملاً متفاوت با نحوه عملکرد بتمن و جوکر به عنوان دشمنان.
اما هیچ جزئی از «جک سامورایی» وجود ندارد که با وجود محدودیتهای داستانی اصلی که بر آن اعمال شده بود، نقص داشته باشد. این نمایشی بود که میدانست چه زمانی به چیزها اجازه نفس کشیدن بدهد، و لحظات آرامتر گاهی بهترین لحظات سریال هستند. وقتی زمان مبارزه فرا میرسید، بلافاصله مجذوب میشدید. در حالی که جک شمشیر قابل اعتماد خود را همراه داشت، او راههای منحصر به فرد و نوآورانهای برای شکست دادن هر دشمن جدیدی که در مسیر بازگشتش به زمان خود قرار میگرفت، پیدا میکرد.
«جک سامورایی» به راحتی بهترین نمایش از تمام برنامههای کارتون نتورک در دهه ۲۰۰۰ است. این فقط چیزی برای تماشا کردن نبود که میخواستید انجام تکالیف را به تأخیر بیندازید. این به یک تماشای اجباری تبدیل شد، از آن دسته چیزهایی که هنگام عوض کردن کانالها پیدا میکردید و هر کاری را که انجام میدادید متوقف میکردید تا از آن لذت ببرید.