هیچکس بیشتر از ما دلش نمیخواهد که استودیو مارول پس از دوران افول پس از «پایان بازی» (Endgame)، دوباره به روزهای اوجش بازگردد. استودیویی که نه تنها ژانر ابرقهرمانی را در دوران مدرن بازتعریف کرد، بلکه کل صنعت فیلمسازی را – چه به شکل مثبت و چه منفی – دگرگون ساخت، اکنون باید از یک دوران انتقالی نامطمئن (یا بهتر بگوییم، دو فاز پیاپی انتقالی ناموفق) عبور کند؛ دورانی که با حواشی پشتصحنه، مشکلات برنامهریزی ناشی از پاندمی، و فشارهای تجاری برای توسعهی بیش از حد خلاقانه گره خورده است.
نتیجهی این شرایط، فاز چهارمی بهشدت نامتوازن بود. مطمئنترین پروژهها اغلب اسیر نیروهایی فراتر از داستان بودند، در حالیکه پروژههای بلندپروازانهتر، فاقد پرداخت دقیق و یکدستی لازم بودند.
فاز پنجم در سال ۲۰۲۳ آغاز شد. اکنون که با «چهار شگفتانگیز: گامهای نخست» وارد فاز ششم میشویم، وقت آن رسیده که این پروژهها را دوباره بررسی و ارزیابی کنیم — و وقتی پای رتبهبندی به میان میآید، ما همیشه آمادهایم.
۱۶. تهاجم پنهان (Secret Invasion)
آه، «تهاجم پنهان» — سریالی که نام یکی از مهمترین داستانهای تاریخ کمیکهای مارول را یدک میکشد و با این حال، احتمالاً بیتأثیرترین پروژهایست که مارول استودیوز تاکنون برای دیزنیپلاس ساخته است. پشت صحنهی این سریال پر از بینظمی و آشفتگی بود: تعویض تیم خلاق و فیلمبرداریهای مجدد در مراحل پایانی که ساختار اصلی داستان را به طور اساسی تغییر داد.
شاید وسوسهانگیز باشد که بخواهیم با در نظر گرفتن این شرایط، کمی به سریال ارفاق کنیم — اصلاً جای شگفتی دارد که با این همه آشفتگی، پروژهای تولید شده است (نگاهمان به توست، «بلید»). اما متأسفانه، آنچه به دست مخاطب رسید آنقدر ضعیف و ناامیدکننده بود که جایی جز پایینترین رتبهی این فهرست برایش نمیتوان متصور شد.
بازیگران، بهویژه ساموئل ال. جکسون و بن مندلسون، تلاش زیادی کردند تا این ترکیب آشفتهی تریلر سیاسی و داستان تهاجم بیگانگان را باورپذیر کنند، اما دشمن اصلی سریال، خودِ سیستم مارول است که از ایجاد تغییرات واقعی در ساختار روایتی واهمه دارد. وقتی به قسمت نهایی رسوا و ناامیدکنندهی سریال میرسید، واقعاً این سؤال پیش میآید: چرا اصلاً این سریال را تماشا کردیم؟
۱۵. کاپیتان آمریکا: دنیای نوین شجاعان (Captain America: Brave New World)
پس از سریال نسبتاً موفق اما نامتوازن «فالکون و سرباز زمستان»، هواداران MCU نسبت به ایفای نقش سام ویلسون (با بازی آنتونی مکی) بهعنوان کاپیتان آمریکا جدید، امیدواری محتاطانهای داشتند. او خود را بهوضوح از استیو راجرز (با بازی کریس ایوانز) متمایز کرده و با تبعات در دست گرفتن این نماد میهنپرستانه بهخوبی دستوپنجه نرم کرده بود. وقت آن رسیده بود که شاهد پرواز او بهعنوان قهرمانی مستقل باشیم.
اما در عوض، «کاپیتان آمریکا: دنیای نوین شجاعان» که آن هم دستخوش فیلمبرداریهای مجدد گسترده شد، به تکرار ملالآوری از همان روایت سریال «فالکون و سرباز زمستان» تبدیل شد؛ همچنین در سبک و لحن، تقلیدی سطحی از فیلم موفق «سرباز زمستان». حتی حضور کاریزماتیک هریسون فورد — که جایگزین ویلیام هرت فقید در نقش رئیسجمهور تادئوس راس شده — نتوانست فیلم را نجات دهد، چرا که تریلرها، کالاهای تبلیغاتی، و حتی خود بازیگران خیلی زود تحول او به «هالک سرخ» را لو دادند — تنها پیچش داستانی نسبتاً هیجانانگیز فیلم.
۱۴. چه میشد اگر…؟ — فصل سوم (What If…? – Season 3)
مارول با اعلام پایان سریال «چه میشد اگر…؟» پس از فقط سه فصل، هواداران را حسابی ناراحت کرد. این مجموعهی انیمیشنی آنتولوژیک، برخی از خلاقانهترین و جسورانهترین لحظات فاز چهارم MCU را رقم زده بود؛ چرا که از محدودیتهای روایتهای پیوسته آزاد بود و اجازه داشت به واقعیتهای جایگزین تاریک و عجیب بپردازد که اغلب پتانسیل تحققنیافتهی شخصیتهای فرعی را آشکار میکرد. اما شاید همین تصمیم پایانیافتن، بهموقع و ضروری بوده باشد، چون فصل سوم نشانههای زیادی از تحلیل رفتن خلاقیتها نشان میدهد.
البته اپیزودهایی وجود دارند که واقعاً درخشاناند — مثلاً «چه میشد اگر ظهور سلستیالها زمین را نابود میکرد؟» بهخوبی از بازیگران متنوع بهره گرفته و اپیزودهایی مثل «نگهبان سرخ علیه سرباز زمستان» یا داستان ۱۸۷۲ نشان میدهند که این سریال هنوز هم قادر است داستانهایی ارائه دهد که در MCU رسمی هرگز فرصت دیده شدن نمییابند.
با این حال، بخش عمدهی فصل حس یکنواختی و کشدار بودن دارد — بهویژه با دانستن اینکه این آخرین مجموعه داستانهای «چه میشد اگر…؟» است که خواهیم دید.
۱۵. کاپیتان آمریکا: دنیای شجاع نو
پس از مینیسریال نامتوازن اما در بسیاری لحظات موفق فالکون و سرباز زمستان در دیزنی پلاس، طرفداران دنیای سینمایی مارول با احتیاط به آیندهٔ سم ویلسون (با بازی آنتونی مکی) به عنوان کاپیتان آمریکای جدید امید بسته بودند. او بهخوبی خود را از استیو راجرز (با بازی کریس ایوانز) متمایز کرده و درگیرانه با معنای حمل چنین نماد میهنپرستانهای مواجه شده بود، بنابراین زمانش فرا رسیده بود تا او را در قامت قهرمانی مستقل ببینیم.
اما کاپیتان آمریکا: دنیای شجاع نو (که در مرحلهٔ پستولید نیز با فیلمبرداریهای گسترده مجدد مواجه شد) روایتی افسردهکننده و قابلپیشبینی دارد که تکرار مکانیکی فالکون و سرباز زمستان و از لحاظ سبک و لحن، تقلیدی از کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان است. حتی جذابیت هریسون فورد — که جایگزین ویلیام هرت فقید در نقش رئیسجمهور تادئوس راس شده — نیز نمیتواند فیلم را نجات دهد؛ بهویژه که تریلرها، کالاهای تبلیغاتی و حتی خود بازیگران، پیشاپیش دگرگونی راس به رد هالک را لو دادهاند؛ تغییری که میتوانست تنها پیچش واقعی و غافلگیرکنندهٔ داستان باشد.
۱۴. چه میشود اگر…؟ — فصل سوم
خبر پایان گرفتن سریال چه میشود اگر…؟ پس از تنها سه فصل، ضربهای سنگین به طرفداران بود. این سری انیمیشنی آنتولوژی، برخی از خلاقانهترین و خیالانگیزترین لحظات فاز چهارم مارول را بهوجود آورد — چون در بند تداوم روایی نبود و میتوانست به دنیاهای عجیب و تاریکی بپردازد که ظرفیتهای استفادهنشدهٔ شخصیتهای سابق را آشکار میکرد. با این حال، شاید پایان آن در فصل سوم بهترین تصمیم ممکن بود، چراکه این فصل نشانههایی از تحلیل رفتن خلاقیت پروژه را نمایان کرد.
چند قسمت واقعاً درخشان در این فصل وجود دارند — مانند “چه میشد اگر… پدیداری، زمین را نابود میکرد؟” که بهخوبی از بازیگران جدید استفاده میکند. همچنین اپیزودهایی چون “نگهبان سرخ در برابر سرباز زمستان” و داستان غرب وحشی ۱۸۷۲ نمونههایی عالی از قدرت این سریال برای ارائه داستانهایی هستند که در MCU اصلی جایی نخواهند داشت. اما این اپیزودهای خوب، کفایت نمیکنند تا سنگینی بخشهای ضعیف فصل را جبران کنند — بهویژه وقتی میدانیم که این آخرین مجموعه از این داستانهاست.
۱۳. من گروت هستم — فصل دوم
آیا واقعاً به فصل دوم من گروت هستم به کارگردانی کیرستن لپور نیاز داشتیم؟ احتمالاً نه. اما آیا از اینکه ساخته شد خوشحالیم؟ قطعاً.
با وجود خروج جیمز گان از پروژه (برای تمرکز کامل بر ادارهٔ استودیو دیسی)، این فصل پنج قسمتی همچنان حالوهوای بامزه و دلنشین فصل اول را حفظ کرده است. این سریال از بیآزارترین پروژههایی است که مارول تاکنون ساخته (و این خود دستاوردی است!)، و تنها در چند دقیقه بیننده را به سفری کوچک و شاد میبرد.
با این حال، همین سبک لطیف، باعث شده تا سریال از لحاظ روایی، رشد شخصیتی و پیام داستانی — یعنی سه عنصر حیاتی برای بقای مارول در شرایط فعلی — بسیار کموزن و بیاثر جلوه کند. هرچند دوستداشتنی است، اما تأثیر چندانی بر بیننده باقی نمیگذارد.
۱۲. اکو
تراژدی سریال اکو این است که خیلی قدرتمند شروع میکند و انتظارات را بالا میبرد، اما در نیمهٔ دوم سقوط کیفی دارد. شخصیت مایا لوپز (با بازی آلاکوا کاکس) یکی از بهیادماندنیترین بخشهای سریال هاکای بود — بهخصوص وقتی در کنار ستارگانی مانند جرمی رنر قرار میگرفت. بنابراین منطقی به نظر میرسید که مارول بخواهد این شخصیت را بیشتر بسط دهد. او پیچیده، همدلانه و با قدرت نمایش داده میشد و در برخی از بهترین صحنههای اکشن سریال میدرخشید.
زمانی که سریال مایا را در برابر خلافکاران قرار میدهد یا در کنار شخصیت کاریزماتیکی چون ویلسون فیسک (با بازی وینسنت دنآفریو) قرار میدهد، بهخوبی از ظرفیتهایش استفاده میکند. اما در سایر لحظات، در حالی که میکوشد داستانی جالب اما فاقد انسجام را پیش ببرد، بهنظر میرسد پیوسته در حال تلاش برای یافتن معنا در میان خطوط روایی گمگشتهاش است.
۱۱. انتقامجویان: کنگها را نابود کنید
اگرچه انتقامجویان: کنگها را نابود کنید در ظاهر پروژهای حماسی و جاهطلبانه بهنظر میرسد که قصد دارد تمام خطوط داستانی مرتبط با مولتیورس را به نقطهٔ اوج برساند، اما تا زمان اکران آن، این فیلم بارها دچار بازنویسی فیلمنامه، تغییر تیم بازیگران و حتی تغییر در عنوان شده است. فیلم که قرار بود در ابتدا بر اساس شخصیت کنگ با بازی جاناتان میجرز ساخته شود، حالا در پی مشکلات حقوقی و حواشی پیرامون این بازیگر، تقریباً به پروژهای کاملاً متفاوت تبدیل شده است.
فیلمنامهٔ جدید بهدست مایکل والدورن نوشته شده و شایعاتی مبنی بر تمرکز بیشتر روی دکتر استرنج، وانگ و شخصیتهای کلیدی دیگر منتشر شده است. عنوان «کنگها را نابود کنید» نیز نشاندهندهٔ جهتگیری متفاوت فیلم نسبت به برنامهٔ اولیه است. در حالی که این پروژه هنوز هم بهعنوان یکی از ستونهای اصلی فاز پنجم شناخته میشود، سردرگمی پیرامون خط داستانی و شخصیت محوری آن، سبب شده تا انتظارها همراه با تردید باشد. امید میرود که استودیو بتواند این مسیر پیچیده را بهخوبی مدیریت کند.
۱۰. مرد آهنی آسمانی
با نبود تونی استارک، جای خالی یک «مرد آهنی» در دنیای مارول بهشدت احساس میشود. مرد آهنی آسمانی (Ironheart) که در ادامهٔ حضور شخصیت ریری ویلیامز در پلنگ سیاه: واکاندا تا ابد ساخته شده، سعی دارد جایگاه مرد آهنی را از طریق داستان یک نابغهٔ جوان دوباره تعریف کند.
ریری با ذهنی درخشان و قلبی مهربان، تلاش میکند در سایهٔ سنگین میراث تونی استارک، مسیر قهرمانی خود را طی کند. دشمن اصلی او، شخصیت عرفانی و جادویی «پارکر رابینز» ملقب به The Hood (با بازی آنتونی راموس) است، که همین تضاد علم و جادو، زمینهٔ روایت متفاوت و درگیرکنندهای را فراهم میآورد.
با اینکه پروژه در ابتدا قرار بود پیش از فیلم کاپیتان آمریکا: دنیای شجاع نو پخش شود، تأخیرهای پیدرپی آن باعث شد تا جایگاه زمانیاش در جدول پخش نامشخص باشد. با این حال، مرد آهنی آسمانی پتانسیل بالایی دارد تا یکی از سورپرایزهای فاز پنجم باشد، مشروط بر اینکه از بار مقایسه با تونی استارک رهایی یابد.
۹. شوالیهٔ ماه — فصل دوم
شوالیهٔ ماه در فصل اول خود، توانست با بازی خیرهکنندهٔ اسکار آیزاک و فضاسازی متفاوت خود، توجه زیادی جلب کند. ترکیب اسطورهشناسی مصری، هویتهای چندگانه، و مبارزات درونی و بیرونی شخصیت مارک اسپکتور/استیون گرنت، فضای منحصربهفردی در بین پروژههای مارول ایجاد کرده بود.
فصل دوم با وعدهٔ بازگشت قویتر، با درگیریهایی عمیقتر میان هویتهای مختلف شخصیت اصلی و تهدیدی ناشناخته از دل تاریخ مصر باستان، میکوشد روایت را گسترش دهد. این فصل همچنین تمرکز بیشتری بر روی شخصیت لیلا ال-فولی دارد که در پایان فصل قبل، به ابرقهرمانی مستقل تبدیل شد.
انتظارات بالا از فصل دوم بهمعنای چالشهای بیشتر برای تیم سازنده است. با این حال، اگر سریال بتواند همان کیفیت روانشناسانه و اکشن جذاب فصل اول را حفظ کند، میتواند جایگاه مهمتری در MCU بهدست آورد.
۸. ددپول و ولورین
بازگشت ددپول با درجهٔ سنی بزرگسال (R-rated) به همراه ولورین با بازی هیو جکمن، همان چیزیست که طرفداران سالها منتظرش بودند. ددپول و ولورین اولین پروژهای از مارول است که پس از خرید فاکس توسط دیزنی، شخصیتهای آن را به دنیای اصلی MCU وارد میکند.
رایان رینولدز در نقش وید ویلسون (ددپول) بار دیگر شوخطبعی خشن و بیپروایش را به نمایش میگذارد، درحالیکه هیو جکمن، پس از خداحافظی با نقش ولورین در فیلم لوگان، بار دیگر پنجههای آدمانتیومیاش را به کار میگیرد — اما این بار در قالبی طنزآمیز و دیوانهوار.
این فیلم نهتنها از لحاظ اکشن و کمدی قول پروژهای موفق را میدهد، بلکه گمانهزنیهایی درباره تأثیر آن بر مولتیورس وجود دارد — از جمله احتمال اتصال آن به فیلم انتقامجویان: جنگهای مخفی. قطعاً یکی از موردانتظارترین آثار فاز پنجم.
۷. لوکی — فصل دوم
سریال لوکی در فصل دوم موفق شد جایگاه خود را بهعنوان یکی از معدود پروژههای موفق فاز چهارم و پنجم تثبیت کند. داستان پیچیدهاش دربارهٔ سازمان TVA، مولتیورس، زمان و سرنوشت، در فصل دوم هم با همان قدرت ادامه یافت.
بازگشت تام هیدلستون در نقش لوکی با تعمق بیشتر در نقش جدید او — بهعنوان نگهبان خط زمانی — و حضور سیلووی، موبیوس، و اوروبوروس (با بازی کی هوی کوان) باعث شد داستانی عمیق، احساسی و فلسفی ارائه شود.
پایان فصل دوم، که لوکی را بهعنوان «خدای داستانها» معرفی میکند، از احساسیترین و تأثیرگذارترین لحظات تاریخ MCU است و توانست عملاً نقطهٔ پایان قدرتمندی برای بسیاری از خطوط داستانی باشد.
۶. شی هالک — فصل دوم
با وجود انتقادات اولیه به فصل اول، بازگشت جنیفر والترز در فصل دوم سریال شی هالک با تمرکز بیشتر بر پروندههای حقوقی عجیب و تعاملاتش با دیگر قهرمانان دنیای مارول، توانست بخشهایی از نارضایتیها را کاهش دهد.
طنز متاآگاهی سریال که دیوار چهارم را میشکند، همچنان حفظ شده، اما در فصل دوم بیشتر از گذشته در خدمت روایت قرار گرفته. همچنین، رابطهٔ جنیفر با شخصیتهایی چون دردویل و وونگ، بُعدهای انسانیتر شخصیت او را نیز آشکار میسازد.
اگرچه سریال هنوز جای کار دارد، اما فصل دوم گامی مثبت برای تثبیت جایگاه شیهالک بهعنوان یکی از چهرههای اصلی وکالتی و کمیکمحور دنیای سینمایی مارول است.
۵. وانداویژن — فصل دوم
بازگشت وانداویژن با فصل دوم، یکی از غیرمنتظرهترین و در عین حال هیجانانگیزترین تحولات فاز پنجم مارول است. در حالی که فصل اول با روایتی منحصربهفرد و درهمتنیده از تراژدی، عشق و قدرت جادویی به پایان رسید، فصل دوم قصد دارد بیشتر بر تحول شخصیتی واندا مکسیموف بهعنوان اسکارلت ویچ تمرکز کند.
شایعات حاکی از آناند که سریال از ساختار اپیزودیک الهامگرفته از سریالهای کلاسیک فاصله گرفته و بهجای آن، بیشتر شبیه به یک درام روانشناختی و جادویی مدرن خواهد بود. احتمال بازگشت شخصیتهایی مانند ویژن سفید، آگاتا هارکنس و حتی فرزندان واندا (در قالبهای مولتیورسی) مطرح است.
فصل دوم میتواند مسیر اصلی برای بازگشت واندا به دنیای اصلی MCU پس از وقایع دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی باشد — اگر واقعاً زنده مانده باشد. این فصل نقشی کلیدی در آمادهسازی زمینه برای جنگهای مولتیورسی آینده خواهد داشت.
۴. مرد عنکبوتی ۴
درست است که پروژه بهطور رسمی توسط مارول تأیید نشده، اما مرد عنکبوتی ۴ با بازی تام هالند در صدر فهرست پروژههای موردانتظار طرفداران قرار دارد. پس از موفقیت عظیم مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست و بازگرداندن چندین نسخه از اسپایدرمن، حالا وقت آن است که پیتر پارکر جدید، فصل تازهای از زندگیاش را آغاز کند.
براساس گزارشها، این فیلم قرار است با لحنی بسیار زمینیتر و شخصیتر نسبت به آثار قبلی ادامه یابد. پیتر، که حالا کاملاً تنهاست و هویت خود را از دست داده، با لباسی دستدوز و زندگی ساده، به مبارزه با جرم و جنایت در سطح خیابان بازگشته است. این تغییر فضا یادآور نسخههای کلاسیک کمیکهاست.
شایعاتی از حضور دردویل، شاهپین (ویلسون فیسک)، و حتی احتمال درگیری با شخصیتهایی از سریال اکو یا مرد بدون ترس به گوش میرسد. مرد عنکبوتی ۴ میتواند نقطهٔ اتصال دنیای خیابانی مارول با تهدیدهای مولتیورسی آینده باشد — و فرصتی برای هالند تا عمیقترین نقشآفرینی خود را در این کاراکتر ارائه دهد.
۳. مردان ایکس: آغاز
در پی خرید فاکس توسط دیزنی، ورود مردان ایکس به MCU یکی از پرهیاهوترین موضوعات سالهای اخیر بوده است. پروژهٔ مردان ایکس: آغاز (نام غیررسمی) قرار است روایت تازهای از پیدایش جهشیافتهها در دنیای اصلی MCU ارائه دهد.
هنوز جزئیات زیادی در دست نیست، اما انتظار میرود فیلم بهجای بازگویی داستانهای آشنای گذشته، رویکردی کاملاً نو اتخاذ کند. با توجه به حضور احتمالی جهشیافتهها در فیلمهایی مانند ددپول و ولورین، وانداویژن و دکتر استرنج ۲، میتوان پیشبینی کرد که زمینسازی برای حضور آنها پیشتر آغاز شده است.
آیا چارلز اگزاویه، مگنیتو، استورم و سایکلاپس در قالبهای تازهای معرفی خواهند شد؟ یا مارول بهسراغ شخصیتهای کمتر شناختهشده مانند جوبیلی، داروین یا آرمور خواهد رفت؟ هرچه باشد، مردان ایکس یکی از مهمترین پروژههای آینده مارول خواهد بود و همهٔ نگاهها به چگونگی بازآفرینی این تیم کلاسیک دوخته شده است.
۲. انتقامجویان: جنگهای مخفی
پروژهای که قرار است پایان بزرگ فاز پنجم — و شاید تمام فازهای مولتیورس — باشد. جنگهای مخفی (Secret Wars) الهامگرفته از کمیک کلاسیکی به همین نام، وعدهٔ یکی از بزرگترین گردهماییهای قهرمانان، ضدقهرمانان و حتی نسخههای جایگزین شخصیتهای محبوب مارول را داده است.
در این فیلم احتمال بازگشت بسیاری از چهرههای قدیمی از جمله تونی استارک، استیو راجرز، و حتی نسخههای قدیمی مردان ایکس یا چهار شگفتانگیز وجود دارد. محور داستان احتمالاً نبردی عظیم در سیارهٔ “بتلورلد” خواهد بود، جایی که چندین جهان با یکدیگر برخورد میکنند.
نویسندگی این پروژه نیز به مایکل والدورن سپرده شده — کسی که سابقهاش در پروژههایی مانند لوکی و دکتر استرنج ۲ نشان میدهد که در کنار زوایای پیچیدهٔ داستانی، قادر به خلق لحظاتی انسانی و احساسی نیز هست. بدون تردید، جنگهای مخفی میتواند همان انفجار نهایی باشد که فاز مولتیورس را به اوج و پایان میرساند.
۱. چهار شگفتانگیز
پیشتاز همهٔ پروژههای آینده، بیتردید چهار شگفتانگیز است — فیلمی که قرار است در ۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۵ اکران شود و بهنوعی پایهٔ جدیدی برای دنیای مارول بسازد.
این تیم افسانهای که شامل رید ریچاردز (مستر فنتستیک)، سو استورم (زن نامرئی)، جانی استورم (مشعل انسانی) و بن گریم (چیز) است، پس از سالها انتظار به MCU میپیوندد. انتخاب بازیگران درجهیک از جمله پدرو پاسکال و ونسا کربی و کارگردانی مت شکمن (کارگردان وانداویژن) انتظارات را بهشدت بالا برده است.
براساس اطلاعات منتشرشده، داستان فیلم نه در دنیای فعلی MCU، بلکه در جهانی موازی رخ میدهد که بهزودی بهنحوی با دنیای اصلی برخورد میکند. همین ساختار، آزادی عمل بیشتری برای روایت داستانهای خلاقانه، علمیتخیلی و خانوادگی فراهم میکند — درست همان چیزی که چهار شگفتانگیز همیشه نماد آن بودهاند.
چهار شگفتانگیز نهتنها دریچهای تازه برای ورود به دنیایی جدید است، بلکه میتواند تیم جدید قهرمانان مارول را نیز شکل دهد — تیمی که پس از افت کیفی آثار اخیر، بار دیگر قلب طرفداران را بهدست آورد.