
با وجود نقدهایی که به ساختار روایی و ریتم دو سریال اخیر نرگس آبیار، یعنی «سووشون» و «بامداد خمار» وارد شده، یک نکته همچنان محل اتفاق نظر است: بازیها نقطه قوت اصلی این آثارند. آبیار بار دیگر نشان داده که در انتخاب و هدایت بازیگران، مهارتی قابلاتکا دارد؛ مهارتی که حتی ضعفهای متن و روایت را تا حد زیادی پوشش میدهد.
در «سووشون»، مریم سعادت با اجرایی متفاوت و دقیق، تصویری تازه از زن ایرانی در بستر تاریخی ارائه کرد؛ شخصیتی که فراتر از یک نقش مکمل، به حامل حافظه جمعی و تجربه زیسته زنان بدل شد. در «بامداد خمار» نیز، اگرچه انتقادهایی به کندی روایت و دیالوگنویسی مطرح است، اما بازیگران توانستهاند کیفیتی فراتر از متن خلق کنند.
در این میان، بهنوش بختیاری و مرجانه گلچین هرکدام لحظات دراماتیک قابلقبولی آفریدهاند، اما اوج بازیگری سریال بیتردید به لاله اسکندری تعلق دارد.
نازنین؛ فراتر از کلیشه «مادر سنتی»
لاله اسکندری در نقش «نازنین» حضوری دارد که از چارچوب کلیشهای مادر سنتی عبور میکند و به شخصیتی چندلایه و تأملبرانگیز بدل میشود. او با ترکیبی هوشمندانه از صلابت و لطافت، چهرهای میسازد که هم نماینده زنان نسلهای پیشین است و هم نشانهای از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای مردسالارانه.
نگاههای طولانی، مکثهای حسابشده در دیالوگها و حرکات ظریف بدن، همگی نشان از درونیسازی عمیق نقش دارند. تناسب چهره شرقی و فیزیک اسکندری با شخصیت نازنین نیز به باورپذیری نقش کمک کرده و باعث میشود مخاطب با شخصیتی مواجه شود که به واقعیت اجتماعی نزدیک است، نه صرفاً ساخته ذهن فیلمنامه.
تعلیق درونی؛ برگ برنده بازی اسکندری
تفاوت اصلی بازی اسکندری با دیگر همبازیهایش در ایجاد تعلیق درونی است. مخاطب در هر صحنه احساس میکند پشت سکوتها و نگاههای او، لایهای پنهان از معنا وجود دارد؛ چیزی که در متن گفته نمیشود، اما بازیگر با حضور و بازی خود آن را آشکار میسازد. همین ویژگی باعث میشود نازنین صرفاً در خدمت داستان نباشد، بلکه به نمادی اجتماعی تبدیل شود؛ نماد زنانی که بیهیاهو و در سکوت، قواعد را تغییر میدهند.
در مقایسه، بهنوش بختیاری بیشتر در سطح موقعیت باقی میماند و مرجانه گلچین در لحظات پرتنش عملکردی قابلقبول دارد، اما این اسکندری است که لایههای روانشناختی و اجتماعی شخصیت را به عمق میبرد و نقش را ماندگار میکند.
غلبه بازی بر ضعف روایت
هرچند ضعف دیالوگنویسی و کندی روایت گاه از قدرت کلی سریال میکاهد، اما لاله اسکندری با خلق ریتم شخصی در بازی خود، این کاستیها را تا حد زیادی جبران کرده است. حضور او اجازه نمیدهد مخاطب از جریان داستان جدا شود؛ حتی در صحنههای کمرمق، نگاهها و واکنشهایش بار دراماتیک را حفظ میکند. این موضوع نهتنها از توانایی بازیگر حکایت دارد، بلکه نشاندهنده مهارت نرگس آبیار در هدایت بازیگران است.
نقطه عطفی در کارنامه لاله اسکندری
نقش نازنین جایگاه ویژهای در کارنامه لاله اسکندری دارد. او در سالهای فعالیت حرفهای خود نقشهای متنوعی را تجربه کرده، اما نازنین در «بامداد خمار» یکی از کاملترین و چندلایهترین شخصیتهای او محسوب میشود. اگر بهترین نقش او نباشد، بیتردید در میان برترینها قرار میگیرد؛ نقشی که هم توانایی تکنیکی و هم نگاه اجتماعی و روانشناختی اسکندری را بهخوبی نمایان میکند.
این نقش میتواند بهعنوان نقطه عطفی در مسیر حرفهای او ثبت شود؛ جایی که بازیگر توانسته میان سنت و مدرنیته، سکوت و اعتراض، و مادر بودن و زن بودن، تعادلی هنرمندانه برقرار کند.
بازخورد مخاطبان؛ تحسین در فضای انتقادی
واکنش مخاطبان، بهویژه در شبکههای اجتماعی مانند توییتر، نشان میدهد که نقش نازنین با بازی لاله اسکندری حتی در فضایی انتقادی و گاه بیرحم نیز با استقبال همراه شده است. بسیاری از کاربران، با وجود انتقاد از ریتم سریال و ضعف دیالوگها، بازی اسکندری را مهمترین نقطه قوت «بامداد خمار» دانستهاند و او را «اصل جنس نازنین» توصیف کردهاند.
اشاره به تناسب چهره و گریم، ظرافتهای رفتاری و نمایش تضاد میان ظاهر مطیع و میل درونی به تغییر قواعد مردسالارانه، از پرتکرارترین نکات در واکنشهاست؛ همراهیای که اهمیت این نقش را دوچندان میکند.
جمعبندی
در نهایت، اگرچه روایت و ساختار سریالهای اخیر نرگس آبیار با نقدهایی جدی مواجه شده، اما بازیها همچنان امتیاز اصلی آثار او هستند. بازی لاله اسکندری در «بامداد خمار»، در کنار مریم سعادت در «سووشون»، نشان میدهد که آبیار همچنان در انتخاب و هدایت بازیگران از چهرههای شاخص تلویزیون و سینمای ایران است.
اسکندری با خلق شخصیت نازنین، نهتنها به «بامداد خمار» جان بخشیده، بلکه تصویری تازه از زن ایرانی ارائه کرده است؛ تصویری ریشهدار در سنت، اما آگاه به تغییر؛ آرام، اما مقاوم. تصویری که میتواند در حافظه مخاطب باقی بماند و بهعنوان نمادی اجتماعی و روانی مورد ارجاع قرار گیرد.



