یکی از بهترین اتفاقهایی که میتوانست برای ریک و مورتی بیفتد، این بود که سروصدای آنلاین دربارهاش کم شود. قبلاً همیشه حرف و حدیثهای زیادی در شبکههای اجتماعی درباره این سریال وجود داشت—از بحث و جدل گرفته تا نفرتپراکنی. اما حالا مدتی است که این فضا آرامتر شده.
در همین چند سال اخیر، سریال تغییرات بزرگی را پشت سر گذاشته؛ از اخراج جاستین رویلند گرفته تا حضور اسکات ماردر بهعنوان شورانر جدید. با این حال، ریک و مورتی همچنان اپیزودهایی خندهدار، خلاقانه و تماشایی تولید میکند. حتی با گذشت ده سال از آغاز پخش، هنوز هم چیزی برای گفتن دارد.
تمرکز بر داستانهای مستقل؛ فاصله گرفتن از روایت سنگین و پیچیده
با کم شدن توجه رسانهها و فضای مجازی، سریال حالا فرصت بیشتری پیدا کرده تا روی اپیزودهای مستقل تمرکز کند—داستانهایی که بیشتر برای سرگرم کردن هستند تا گسترش دنیای پیچیدهی سریال. البته گاهی هم به سراغ اپیزودهای مهم و “کاننمحور” میرود؛ مثل اپیزود پایانی فصل هشتم.
حالا که داستان ریک پرایم—همان کسی که باعث مرگ همسر ریک، دایان، در همه دنیاهای موازی شده بود—به پایان رسیده، سریال توانسته دایان را برای یک داستان آخر بازگرداند. در این اپیزود، ریک تصمیم میگیرد تمام خاطرات دایان را از ذهنش پاک کند، به این امید که بالاخره بتواند از گذشته عبور کند. اما همین کار باعث بهوجود آمدن یک اتفاق عجیب میشود.
وقتی خاطرهها زنده میشوند
پاک کردن خاطرات دایان باعث میشود نسخهای از ریک جوان—که حالا به یک خاطرهی زنده تبدیل شده—کنترل ذهن بث را در دست بگیرد و او را مجبور به نجات دایان کند. این ماجرا باعث شکلگیری اپیزودی میشود که یک اتفاق بیسابقه را رقم میزند: ریک به یک پایان خوش میرسد… تا حدی.
ریک وقتی متوجه میشود بث در آستانه خودکشی است تا خاطرهی مادرش را حفظ کند، وارد ماجرا میشود. او بث را نجات میدهد و به او میگوید که مادرش هرگز نمیخواست او آسیب ببیند. خاطرهها همیشه واقعی نیستند و اغلب تحریف شدهاند. اما مهمتر اینکه، ریک برای اولین بار مسئولیت رفتارهایش را قبول میکند—اینکه پدر خوبی برای بث نبوده است.
و در یک تصمیم غافلگیرکننده، ریک تصمیم میگیرد خاطرات زندهی دایان و نسخه جوان خودش را پاک نکند. در عوض، آنها را در یک فضای مجازی داخل دستگاه حافظه باقی میگذارد، جایی که میتوانند در کنار هم زندگی کنند—تا ابد.
لحظهای نادر از همدلی در ریک
این صحنه یکی از معدود لحظههای احساسی و انسانی برای ریک است. او اجازه میدهد نسخهای دیگر از خودش، همان زندگیای را داشته باشد که خودش هرگز نداشت. ریکی که تا همین یک فصل پیش ترجیح میداد نسخهی جوانترش را نابود کند تا نبیند او دوباره با دایان خوشبخت است، حالا تغییر کرده.
این همان ریکیست که دیگر آن شخصیت سرد، مست، و بیرحم گذشته نیست—بلکه شخصی است که رشد کرده، چیزهایی را پذیرفته، و حالا اجازه میدهد بخشهایی از خودش خوشبختی را تجربه کنند.
بعد از هشت فصل، یک پایان امیدوارکننده
با وجود اینکه ریک و مورتی هنوز هم به سبک خودش از روایتهای پیوسته فاصله میگیرد، اما شخصیت ریک و خود سریال در طول سالها رشد کردهاند. حالا، بعد از هشت فصل، این دلگرمکننده است که بدانیم حداقل یک نسخه از ریک، جایی در آن بالا، واقعاً خوشبخت است.