
سریال «شغال» به کارگردانی بهرنگ توفیقی، پس از عبور از قسمت پانزدهم، با معضلی ساختاری دست و پنجه نرم میکند که به نظر میرسد از همان ابتدا در ساختار روایی آن ریشه داشته است. این اثر که با یک سکانس بسیار جنجالی در قسمت اول توجهات گستردهای را به خود جلب کرد، اکنون در تلاش است تا با بسط دادن قصه در عرض، حفرههای منطقی ایجاد شده در آغاز مسیر را پر کند؛ تلاشی که کارشناسان نقد را نگران کرده است.
سیلی نابهنگام: چاشنی جنجال به جای پیریزی دراماتیک
نخستین قسمت «شغال» بیشک نفسگیرترین و پربازتابترین بخش سریال در شبکههای اجتماعی بود. سکانس هولناک تعرض که به عنوان ویترین سریال عمل کرد، توجه عمومی را به سرعت به سمت این اثر نمایش خانگی جلب نمود. بهرنگ توفیقی که سابقه استفاده از صحنههای پرحاشیه را در آثاری چون «آقازاده» دارد، این بار ابزاری بسیار قدرتمند اما ناسازگار را به کار گرفت.
دو تفاوت عمده این سکانس با رویکردهای پیشین توفیقی وجود دارد:
- شتابزدگی در معرفی: این سیلی دراماتیک، در حالی نواخته شد که مخاطب هنوز شناختی از مختصات درونی و زوایای شخصیتی کاراکترهای اصلی نداشت. این امر موجب شد تأثیرگذاری عاطفی و دراماتیک واقعه به شدت کاهش یابد و صرفاً به یک شوک سطحی بدل شود.
- خلاء منطقی: بزرگترین چالش سریال، عدم تلاش نویسندگان برای معقول جلوه دادن منطق اصلی این رویداد در ۱۴ قسمت بعدی است. شرطبندی اولیه، حتی با در نظر گرفتن پیشزمینه شخصیتها در دنیای قمار و مصرف مواد، از نظر دراماتیک ناسازگار بود و این ناسازگاری منطقی به نقطهضعف دائمی سریال تبدیل شده است.
درهمتنیدگی ناشیانه روابط و بحران شخصیتپردازی
پس از قسمت اول، فیلمنامه سریال به سوی یک ارتباط عنکبوتی از روابط خانوادگی حرکت کرد که بسیار ناشیانه به نظر میرسد. متجاوز برادر ناتنی دختر، شخصیت شرور برادرشوهر سابق، و قهرمان بزنبهادر نیز پسرخالهای از جنوب که ناگهان سر میرسد؛ این تراکم ناگهانی روابط، عمقبخشی به شخصیتهای مکمل را عملاً ناممکن ساخت.
این رویکرد باعث شد نویسندگان به جای نفوذ به عمق شخصیتها، به مصرف کردن سریع آنها روی بیاورند. شاهد خروج سریع شخصیتهایی چون عطا و مرتبطین او پس از آتشسوزی بودیم. شخصیت شکوه مرگی نابهنگام یافت و جنایتکار مزدور نیز کشور را ترک کرد. در عوض، برای تزریق خون تازه به داستان، یک شخصیت جدید از آلمان وارد گروه مافیایی شد و عرشیا نیز برای ایجاد تنش، بیشتر به کانون توجه آمد.
نتیجه این شده است که پنج قسمت اخیر سریال، صرفاً با اتفاقات مصنوعی پیش میروند که به جای عمق، به سمت بسط عرضی حرکت میکنند. در این فرایند، دست نویسندگان بیش از حد آشکار است و پاسخ بسیاری از رفتارهای نامعقول شخصیتها (مانند تلاش برای قتل با چاقو) به یک جمله خلاصه میشود: «نویسنده اینگونه خواسته است.»
تیپسازی به جای بازیگری در میان ستارهها
ضعفهای فیلمنامه سایهای سنگین بر عملکرد بازیگران متبحر سریال انداخته است. در میان ستارگان کاربلد، شاهد تکرار کلیشهها هستیم:
- مهدی سلطانی سروستانی و شبنم مقدمی: این دو بازیگر باتجربه در نقش پدر و مادر سنتی، نتوانستهاند از کلیشههای آشنا فراتر روند و نقشهایی کاملاً تیپیکال ارائه دادهاند.
- سجاد بابایی و امیرحسین فتحی: اولی در حال تکرار بازی خود در «استاد» و دومی در حال ایفای همان تیپ پسر شرور قابل حدس است.
- کامبیز دیرباز: او نیز در نقش قهرمان کلیشهای جنوب شهری، مرد بزنبهادر متمسک به غیرت و ناموس، که هدفش انتقام خونی است، هنرنمایی میکند.
در مجموع، «شغال» به دلیل آغاز شتابزده و ساختار روایی مبتنی بر ترفندهای زودگذر، نتوانسته است پتانسیل کارگردانی و بازیگری خود را به کار بگیرد و در گردابی از حوادث مصنوعی گرفتار شده است.



